Love?!

آتش روشن کردم وعهدکردم تا خاموش شدنش دعایت کنم میدانم به آنچه میخواهی میرسی چرا که من هربار یک هیزم اضافه میکنم!
چهارشنبه سوریتون مبارک

نوشته شده در سه شنبه 29 اسفند 1391برچسب:,ساعت 20:0 توسط عــــــــــــــارزو| |

بزرگترین سرمایه دوست!

بزرگترین اسرار صداقت!

بزرگترین گناه سکوت!

بزرگترین افتخار:عاشق شدن!

بزرگترین هنر:عاشق ماندن!

 

بزرگترین شجاعت:بگویی دوستت دارم!

 

 

نوشته شده در شنبه 26 اسفند 1391برچسب:,ساعت 16:22 توسط عــــــــــــــارزو| |

خدا تنها روزنه امیدی است
که هیچگاه بسته نمی شود؛
تنها کسی است
که با دهان بسته هم می توان صدایش کرد؛
با پای شکسته هم می توان سراغش رفت!
تنها خریداریست
که اجناس شکسته را بهتر می خرد،
تنها کسی است که وقتی همه رفتند می ماند،
وقتی همه پشت کردند،
آغوش می گشاید.
وقتی همه تنهایت گذاشتند محرمت میشود.
و تنها سلطانی است
که دلش با بخشیدن آرام می گیرد
نه با تنبیه کردن!

 
 

 
نوشته شده در پنج شنبه 24 اسفند 1391برچسب:,ساعت 22:14 توسط عــــــــــــــارزو| |

روز های بارانی را دوست دارم!...

آخه معلوم نیست منتظر تاکسی هستی یا آواره ی خیابون ها؟!

بخار هوا واسه سرماست یا دود سیگار؟!

روی گونه هات اشکه یا دونه های بارون؟!

نوشته شده در پنج شنبه 24 اسفند 1391برچسب:,ساعت 22:1 توسط عــــــــــــــارزو| |

 

برای عشق گریه کن،اماکسی رابه خاطرعشق به گریه کردن ننداز!! باعشق بازی کن،اماهرگزکسی را با عشق بازی نده!!


 

 

واسه مشق شبت  100  بار بنویس : اونی که فکرش رو نمیکنی همیشه به یادته!!!

 

نوشته شده در پنج شنبه 24 اسفند 1391برچسب:,ساعت 19:45 توسط عــــــــــــــارزو| |

 


בوسـتـ❤ـــتــ בآرم و ایـטּ بــہ شـنـآسـنـآمــہ هـآ هـیـچ ربـطــے نـבآرב !

בلماטּ کــہ بآهم بآشـב یـعـنــے : گـور پـבر فـآصـلـہ هــآ
!

نوشته شده در پنج شنبه 24 اسفند 1391برچسب:,ساعت 19:38 توسط عــــــــــــــارزو| |

برو ت ادامه مطلب چنتا عکس خوشمل عاشقونه گذاشتم!!!


ادامه مطلب
نوشته شده در چهار شنبه 23 اسفند 1391برچسب:,ساعت 22:25 توسط عــــــــــــــارزو| |

 

باران باشد

تو باشی

یک خیابان بی انتها باشد

به دنیا می گویم ، خداحافظ ...

نوشته شده در چهار شنبه 23 اسفند 1391برچسب:,ساعت 22:10 توسط عــــــــــــــارزو| |

 

 

بچه که بودم فقط بلد بودم تا 10 بشمرم

 نهايت هر چيزي برام همين 10 تا بود

 از بابا بستني که مي خوا ستم10 تا مي خواستم

 مامانو 10 تا دوست داشتم

 خلاصه ته دنيا همين 10 تا بود واسم

و اين 10 تا خيلي قشنگ بود

 حالا نمي دونم که دنيا چقدره؟

 نهايت دوست داشتن چندتاست؟

 ده تا بستني هم کفافمو نمي ده

 خيلي هم طمعه کار شده ام

 اما مي خوام بگم دوستت دارم

 مي دوني چقدر؟

 

 به اندازه همون ده تاي بچگي!



نوشته شده در چهار شنبه 23 اسفند 1391برچسب:,ساعت 21:46 توسط عــــــــــــــارزو| |

 

 

 

 

روي تخته سنگي نوشته شده بود:

 اگر جواني عاشق شد چه کند؟

 من هم زير آن نوشتم:

بايد صبر کند

 براي بار دوم که از آنجا گذر کردم

 زير نوشته ي من کسي نوشته بود

 اگر صبر نداشته باشد چه کند؟

 من هم با بي حوصلگي نوشتم

 بميرد بهتر است

 براي بار سوم که از آنجا عبور مي کردم

 انتظار داشتم زير نوشته من نوشته اي باشد

 اما زير تخته سنگ جواني را مرده يافتم...



 
نوشته شده در چهار شنبه 23 اسفند 1391برچسب:,ساعت 21:45 توسط عــــــــــــــارزو| |

تنهایی با ارزشه.....!!

چون...

خالی از آدم های بی ارزشه!!

 

نوشته شده در چهار شنبه 23 اسفند 1391برچسب:,ساعت 21:15 توسط عــــــــــــــارزو| |

فلانی ، میدانی؟

رسم آدم ها چنین است:

می آیند، می مانند، عادت میدهند و می روند...

و تو تنها می مانی و تو در خود می مانی...

راستی، رسم تو هم چنین است؟

مثل فلانی ها؟؟؟

نوشته شده در چهار شنبه 23 اسفند 1391برچسب:,ساعت 21:13 توسط عــــــــــــــارزو| |

نوشته شده در چهار شنبه 23 اسفند 1391برچسب:,ساعت 20:46 توسط عــــــــــــــارزو| |

 

شده تنهایی ِ دست هایت , بر تمام روحت تازیانه بزند؟؟؟

 

تمامِ وجودت را برانگیزد و ...

 

و ناگهان فواره ای از اشک , از چشمانت جاری شود؟؟

 

 


 

به تنها چیزی که فکر می کنی

 

اشک های بی پناه من است

 

که بی قرارانه به روی گونه هایم لغزیده اند

 

و من ارام پناهشان داده ام!

 

اهای ببینم؟!!

 

گریه هم نمی توانم بکنم؟

 

 

 

++ چه سخت خفه میشه این بغض لعنتی !!!


نوشته شده در چهار شنبه 23 اسفند 1391برچسب:,ساعت 19:15 توسط عــــــــــــــارزو| |

نوشته شده در چهار شنبه 23 اسفند 1391برچسب:,ساعت 19:13 توسط عــــــــــــــارزو| |


Power By: LoxBlog.Com